ترس از مهربان ترین!
چرا یکی از صفات مؤمن ترس از خدا داشتن است؟ چطور می شود از وجود دلربائی که رحیم است و... ترس داشت؟ حدیثی از امام محمد باقر خواندم : کسی نقل می کرد که روزی دیدم رنگ امام باقر پریده است . از او پرسیدم : آیا حالتان خوب نیست چرا که رنگتان پریده است ؟ فرمود: می خواهم بروم نماز بخوانم و ترس از خداوند است که رنگ از رویم برده و عرق سرد بر پیشانی من نشانده است. قرآن هم مؤمن را خدا ترس می داند.
حقیقت ترس از خدا همانا ترس آدمى از اعمال زشت خویش است که باعث مىشود خداوند از انزال رحمت و خیر خود امساک و خوددارى کند، بنا بر این هر وقت که دل آدمى به یاد خدا بیفتد اولین اثرى که از خود نشان مىدهد این است که ملتفت قصورها و تقصیرها و گناهان خود گشته، آنچنان متاثر شود که عکس العملش در جوارح، لرزه اندام باشد.دومین اثرش این است که متوجه پروردگارش مىشود که هدف نهائى فطرت اوست، و در نتیجه خاطرش سکون یافته و بیاد او دلش آرامش مىیابد.
یعنى اگر انسانها کار بدىبکنند، مبتلا به عذابى مىشوند که آن عذاب را خداوند بر آنها نازل خواهد کرد. انسان باید ترس از خدا داشته باشد تا هم به امور نامطلوب و ناپسندیده دنیا و آخرت مبتلا نشود و هم امور مطلوب و پسندیده دنیا و آخرت را به دست آورد و این امر، تنها در پرتو اطاعت از خداوند امکانپذیر است.
عامل حرکت انسانى در قالب معرفت اسلامى، خوف از خدا و رجاء از خدا است. دو عامل خوف و رجاء موجب مىشود تا انسانها بر حسب مراتب ایمان و معرفتخود، به عبادت خدا بپردازند; عبادت برخى افراد به دلیل ترس از عذاب جهنم است و کسانى که از درجات ایمان بالاترى برخوردارند، از ترس اینکه مبادا از چشم خدا بیفتند عبادت خدا مىکنند.
خداوند تعین نمی پذیرد و زور - که جهت تخریبی بخشیدن به نیرو به قصد ویران کردن ، بنا بر این ضعف است - به خداوند نمی توان نسبت داد و خداوند را زورمند خواند ، پس ، ترس از خدا، ترس از زورمند نیست . در قرﺁن ، هم، یک جا ﺁمده است که جز مؤمنان، بقیه می باید از خداوند بترسند . و جای دیگر، مؤمن را کسی دانسته است که از خداوند خوف دارد . و می دانید که علی ( ع ) می فرمود: تو را پرستش می کنم نه از بیم جهنم و نه به طمع بهشت ، تو را پرستش می کنم بخاطر ﺁنکه سزاوار پرستشی ( عشق عرفانی ) . بدین قرار، رابطه انسان با خدا ، رابطه نسبی با مطلق است . پس ترس مؤمن از خدا، بخاطر پندار و کردار خویش است . اگر او از ﺁزادی و حقوق خویش غافل شود، در جا، از خدا غافل می شود . غفلت از خدا ممکن نیست مگر ، در جا، بنده قدرت ( = زور ) شدن و ﺁن را بر خود حاکم کردن یعنی زور گفتن و زور پذیرفتن . پس ترس مؤمن از خدا، هشدار و انذار به او است : زنهار بهوش باش ! اگر از ﺁزادی خویش غافل شدی بنده زور می شوی و عملی که بنده زور انجام می دهد، خاصیت برخود افزائی دارد . تا بی نهایت برخود می افزاید . صدای گوش خراشی را تصور کنید که تا بی نهایت تکرار شود و هر بار، بلند تر و گوش خراش تر بگردد .
ﺁن انقلاب فکری عظیمی که اسلام پدید ﺁورد و با از خود بیگانه شدنش در بیان قدرت، از یادها رفت، تغییر رابطه انسان با بهشت و جهنم بود . بنا بر بیان های دینی رایج، بهشت و جهنم در ﺁن دنیا هستند . بنا بر بعضی از بیانها ، نه خوب و بد عمل انسان که افتادن و نیافتادن نظر لطف خداوند بر او، سزاوار بهشت یا جهنمش می کند . بنا بر برخی دیگر از بیانها، عمل انسان مؤثر است اما لطف خداوند مؤثر تر است . و در هیچیک از ﺁنها ، عمل انسان در این جهان نیست که بهشت و جهنم را می سازد . کسانی هم پیدا شده اند که گمان برده اند ، نوﺁوری کرده اند اگر بگویند انسان را باید از بهشت و دوزخ ﺁن جهانی ﺁسود . اما قرﺁن را اگر بمثابه بیان ﺁزادی بخوانی می بینی ، بهشت و جهنم را عمل امروز انسان می سازد . به سخن دیگر، بنا برﺁن که ﺁزادی ( = لا اکراه ) بی کران است ، تعقل عقل ﺁزاد و عملی کردن ﺁن، خالی از زور و تخریب می شود . این عمل ، تا بی نهایت بر خود می افزاید .بدینسان می توانید بهشتی را که پدید می ﺁید ، تصور کنید .
در حقیقت، انواع بیانهای قدرت و از جمله بیان قدرتی که قید بهشت و جهنم و ﺁن جهان را می زند ، روشهای چگونه مردن هستند . جهنمی که هم اکنون پدید ﺁمده است نیز ﺁنها را به خود نمی ﺁورد . دین بمثابه بیان ﺁزادی روش چگونه زیستن است و به ﺁدمی می ﺁموزد : عقلی ﺁزاد است که بهنگام تعقل، پهنه اندیشه بی کران لااکراه و هدف را در بی نهایت قرار بدهد . تنها این عقل است که می تواند اندیشه خلق کند . اندیشه ای که این سان خلق می شود و بعمل در می ﺁید ، درکوتاه و میان و دراز مدت ، تا بی نهایت ، رشد می کند . پس، چنین عقل ﺁزادی می باید از غفلت خویش از بی نهایت ، بی نهایت عقل، بی نهایت هوش، بی نهایت علم ، بی نهایت ... در خوف باشد : از درسهای پیروزی ، یکی سه جهاد است : جهاد و جهاد افضل و جهاد اکبر، و هر سه بمعنای ﺁزاد شدن و ﺁزاد کردن از زور. سومی ﺁزاد شدن از هر محدود کننده ایست .