سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Rentalcariran.com

از سریال‌های ماه رمضان بیشتر بدانید

    شاید زمانی که این شماره از مجله خانواده سبز را می‌خوانید چند روزی به آغاز ماه رمضان باقی مانده باشد. شبکه‌های تلویزیونی در چند سال اخیر ذائقه مخاطبان خود را به تماشای برنامه‌های نمایشی عادت داده‌اند. به همین دلیل است که تصور ماه رمضان بدون برنامه‌های نمایشی کار چندان ساده‌ای نیست. حالا دیگر ساخت برنامه‌های مناسبتی و سریال‌های نمایشی برای ماه رمضان تبدیل به یک روند حرفه‌ای شده‌ است. این مسئله را می‌توان از نام‌هایی دانست که در این سال‌ها به عنوان بازیگر و کارگردان در این سریال‌ها حضور داشته‌اند. امسال هم که همه شبکه‌ها سنگ تمام گذاشته‌اند و باز هم با داستان‌هایی خاص و بازیگرانی متنوع به سراغ خلق سریال‌هایی مناسب برای این ایام رفته‌اند.
     آنچه که در ساخته‌های امسال قابل توجه است تنوع قصه‌ها و مضامینی است که امسال شبکه‌های مختلف به سراغ آن رفته‌اند.
     از سوی دیگر تولید این آثار نمایشی امسال زودتر از سال‌های گذشته آغاز شده است و این می‌‌تواند نویدبخش آینده خوبی برای سریال‌های مناسبتی باشد که معمولا شتاب و تعجیل در ساخت آنها همیشه به کیفیت‌شان لطمه می‌زد.
     در این شماره از مجله به معرفی چهار سریالی می‌پردازیم که از سوی شبکه‌های مختلف برای این ایام تولید شده‌اند.
    
    
    
    
    شبکه یک؛ ساده‌دلان


    محمد حسین لطیفی در سال‌های گذشته طی همکاری با شبکه سه سیما سریال‌های مختلفی همچون: سفر سبز، کت جاودیی، وفا، همسایه‌ها و.... را ساخته است. این کارگردان مدتی است که پی‌گیر ساخت سریالی تاریخی درباره انقراض دوره قاجار و روی کار آمدن سلسله پهلوی در گروه فیلم و سریال شبکه یک سیماست. اتفاقی که تاکنون نیفتاده و شاید او بعد از ساخت سریال ساده‌دلان آن را جدی‌تر دنبال کند.قصه سریال ساده‌دلان قصه‌ شهری است و تمام ماجرا در تهران و اطراف آن تصویربرداری خواهد شد. داستان هم از جایی آغاز می شود که صحاف پیر و متدینی به اسم سیدخلیل صحاف‌زاده به دلیل کهولت سن، کار صحافی را رها می‌کند و مشغول خرید و فروش کتاب‌های قدیمی و خطی می شود. او با نوه اش دنیا که دانشجوی رشته فیزیک است، اختلافاتی دارد و پسرش محمود هم بر سر سهم‌الارثش با پدر و دنیا کشمکش دارد. محمود از نامادری‌اش انتظار دارد برای رسیدن به هدفش به او کمک کند. یکی دیگر از شخصیت های اصلی داستان، سیدجلیل برادر بزرگ خلیل است که شرکت ساختمانی بزرگی را با دو پسر و دامادش اداره می کند و قصد دارد برای توسعه فعالیت‌هایش، با شخصی به اسم حشمتیان که مجری طرحهای نفتی است، به سرمایه‌گذاری و ساختمان‌سازی در امارات بپردازد ایجاد می‌کندو...
    ساده‌دلان مانند دیگر ساخته‌های لطیفی از گروه بازیگران حرفه‌ای زیادی سود برده است. محمد کاسبی، حسین محجوب، ثریا قاسمی، باران کوثری، مهرانه مهین ترابی، سیروس گرجستانی ، محسن قاضی مرادی، پوریا پورسرخ، حمید ابراهیمی، برزو ارجمند، مهران رجبی، لیدا عباسی و... بازیگرانی هستند که در این سریال ایفای نقش کرده‌اند. تصویربرداری سریال هم از اواخر خرداد ماه آغاز شده و تا اوایل ماه رمضان ادامه خواهد داشت.از ما نشنیده بگیرید اما شبکه یک سیما حساب خاصی روی این سریال باز کرده است. داستان حال و هوایی دینی و ماورایی دارد و این همان چیزی است که کار گروه سازنده را سخت کرده است.
    
    
    
    
    شبکه دو؛ آخرین گناه

    حسین سهیلی‌زاده کارگردان سریال (آخرین گناه) اصرار چندانی به افشای خلاصه داستان آن ندارد و هربار که از او درباره این مسئله سوال می‌کنیم به یک خط توضیح کفایت می‌کند: داستان این سریال در یک شهر اتفاق می‌افتد و ماجرا اینگونه است که در این شهر افرادی که به گناه شهرت دارند، به قتل می‌رسند و.....البته کنجکاوی‌های ما به نتیجه رسیده و می‌توانیم بگوییم که داستان این سریال از زمانی آغاز می‌شود که چشم فردی را به فردی دیگر پیوند می‌زنند و این مسئله دیدگاهی به فرد دوم می‌دهد که او حالا می‌تواند خیلی چیزها را به چشم ببیند. شاید دیگر نیاز به توضیح نباشد که داستان این سریال داستانی ماورایی است و یکی از جذابیت‌های داستان، جلوه‌های ویژه‌ای است که شما در این داستان خواهید دید. این مسئله همان وجه تمایز این سریال با ساخته‌های دیگر رمضان امسال است. سهیلی‌زاده هم برای این سریال به سراغ یک فرمول شناخته‌ شده سریال‌های پر مخاطب یعنی بازیگران شناخته شده رفته است. علی دهکردی، آتیلا پسیانی، جمشید مشایخی، منوچهر آذر، حمید رضا پگاه، مینا لاکانی، لیلا اوتادی، اشکان خطیبی، محمد عمرانی، احمد ساعتچیان، ندا مقصودی و... برخی از این بازیگران هستند که داستان کار سهیلی زاده را روایت می‌کنند. مسئله قابل ذکر دیگر درباره این سریال نگارش فیلمنامه آن به صورت همزمان توسط امید سهرابی و رحمان سیفی آزاد است. البته با توجه به حساسیت‌های فیلمنامه گروهی از کارشناسان مذهبی در نگارش و تکمیل فیلمنامه با نویسندگان همکاری داشته‌اند. این سریال به تهیه کنندگی مهرام رسام تهیه می‌شود.
    
    
    
    
    شبکه سه؛ خوب، بد، زشت

    علیرضا افخمی اولین کارگردانی است که امسال ساخت سریال ماه رمضان را برای شبکه سه آغاز کرده است.(خوب، بد، زشت) نام این سریال داستانی است که یادآور فیلم سینمایی وسترنی از سینمای هالیوود است.
    ساخت این سریال از اواخر خرداد ماه آغاز شده است. در این مجموعه بازیگرانی همچون: فتحعلی اویسی، ابوالفضل پورعرب، بهاره رهنما، سروش صحت، مهران رجبی، مرجانه گلچین، فرناز رهنما و صدرالدین حجازی ایفای نقش می‌کنند.شاید کار افخمی را بتوان تنها سریال طنز ماه رمضان دانست. این مسئله از اینجا استنباط می‌شود که قصه سریال او درباره سه کلاهبردار است که در ماجرایی بسیار پیچیده موفق به کلاهبرداری می شوند اما در ادامه مسیر، قصه به شکلی که آنها پیش‌بینی کرده بودند پیش نمی رود و با ماجراهای عجیبی روبه رو می‌شوند. طبیعی است که در تلویزیون نمی‌توان درباره این قشر محترم اجتماع داستانی جدی روایت کرد و به دغدغه‌های ذهنی آنها نزدیک شد. وقتی هم که قرار است سه شخصیت محترم اینگونه در سی قسمت میهمان خانه‌های شما شوند قطعا تنها با زبان طنز می‌توان به سراغ آنها رفت. فیلمنامه این سریال توسط علیرضا بذرافشان نوشته شده و بهروز مفید اولین مدیر شبکه پنج سیما، تهیه کنندگی این سریال را به عهده داشته است.
    
    
    
    
    
    
    شبکه پنج؛ بوی خوش زندگی

    علی شاه‌حاتمی کارگردان متنوعی است. او در کارنامه کاری خود ساخت همه گونه فیلم و سریال را دارد.
    سریال (بوی خوش زندگی) که شاه‌حاتمی این روزها در حال ساخت آن برای شبکه پنج سیما است، ابتدا با نام همبرگر به شبکه یک سیما ارائه شد که در نهایت مسئوولان شبکه تصمیم گرفتند فیلمنامه علیرضا طالب‌زاده را در اولویت تولید قرار دهند. بوی خوش زندگی به تهیه کنندگی حسین صابری تهیه می‌شود. شاه‌حاتمی ترجیح داده تا در این سریال هم با همان گروهی از بازیگران کار کند که در سریال‌های قبلی با آنها تجربه همکاری داشته است. مجید صالحی، پویا امینی، یوسف مرادیان، مجید حاجی‌زاده، خشایار راد،رضا ناجی،پوراندخت مهیمن، کاوه سماک باشی، ماریا خبازی، نگار فرهمند، آتوسا گودرزی، عباس بیگدلی، محمدرضا حسینی قانع و... برخی از بازیگران این سریال هستند.
    شاه‌حاتمی متن فیلمنامه را هم خودش نوشته و البته مانند چند سریال دیگر این کارگردان هم از ابتدا فیلمنامه نوشته‌شده‌ کاملی وجود نداشت و کار بر اساس یک سیناپس جلو می‌رفت. داستان هم در ماه رمضان اتفاق می‌افتد و از خانه‌ای آغاز می‌شود که چهار شخصیت داستان در آن زندگی می‌کنند. عمو رستم ( با بازی رضا ناجی) پیرمردی آپاراتچی است که خانه خود را به سه دانشجو اجاره داده است. این سه جوان، دانشجوی یکی از دانشگاه‌های تهران هستند که در کنار تحصیل، کار هم می‌کنند. مجتبی، رضا و سیامک در این خانه به همراه عمو رستم زندگی می‌کنند. مجتبی دانشجوی رشته زبان انگلیسی است که در کنار تحصیل به عنوان پیک در یک پیتزا فروشی کار می‌کند. رضا هم که دانشجوی رشته پزشکی است، بعد از ظهرها در یک کارواش کار می‌کند. سیامک هم که دانشجوی رشته ادبیات فارسی است، گاهی مسافر کشی می‌کند. این سه شخصیت هر یک داستان خود را دارند. در مقطعی از داستان سرقت موتور مجتبی باعث می‌شود که همه برای حل مشکل او به فکر بیفتند و....
    
    
    
    
    
    شهرک ترافیک
    سریال شهرک ترافیک کاری است مشارکتی بین سازمان حمل و نقل و ترافیک تهران و شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی ایران. این برنامه به تهیه‌کنندگی (سهیل موفق) یکی از جوان‌ترین تهیه‌کنندگان تلویزیون که کار خود را با بازیگری آغاز کرده است انجام می‌شود. کارگردانی این مجموعه تلویزیونی را مریم مصفا به عهده دارد و با هنرمندی کیومرث ملک‌مطیعی، نصرا... رادش، پرستو گلستانی و نیز سهیل موفق اجرا می‌شود و لاله صبوری، بازیگر سریال‌های طنز، نویسندگی آن را به عهده دارد.این مجموعه در قالب عروسکی، نمایشی در سال گذشته 26 قسمت تولید و پخش شده، 52 قسمت جدید آن با تغییراتی در چارچوب داستان در حال تدوین است. همچنین علاوه بر ساخت این مجموعه تلویزیونی قرار بر این است که یک فیلم داستانی نود دقیقه‌ای نیز از این مجموعه تهیه شود تا در جشنواره کودک و نوجوان شرکت کند. پخش این مجموعه داستانی از مهرماه امسال همزمان با شروع فصل مدارس آغاز می‌شود.طرح این مجموعه تلویزیونی آموزشی در سال 83 اولین بار توسط سهیل موفق به مدیران سازمان حمل و نقل و ترافیک اعلام شد و پس از بررسی، این عزیزان موافقت خود را به تلویزیون اعلام کرده و نتیجه آن ساخت و تولید این مجموعه است که بسیار موفق و پربیننده است.


پاپ مریض است یا تاریخ را فراموش کرده یا آن که...؟

دانشگاه «رگنسبورگ» در روز دوازدهم سپتامبر، مملو از جمعیتی است که در انتظار شنیدن سخنان رهبر دینی خود، «پاپ بندیکت شانزدهم» هستند. وی در حالی که رابطه‌ای میان عقل و ایمان را محور بحث خویش قرار داده است، به ناگاه و در میان حیرت دیگران، مسئله‌ «جهاد» را مطرح کرده و اقدام به بازگویی خاطره‌ای می‌‌کند. وی که به دلیل زیرکی خاص خود به بالاترین مقام دینی در میان کاتولیک مسیحی‌های جهان رسیده است، سخنان خود را به نقل از «مانوئل دوم»، امپراتور بیزانس در پاسخ به یک عالم مسلمان ایرانی می‌‌آورد و می‌‌گوید:« به من نشان ده که محمد چه چیز جدیدی ارائه داده است، و تو تنها چیز بد و غیر انسانی خواهی یافت، همانند این که او حکم کرده ایمانی را که او وعظ کرده است، باید با شمشیر گسترش داد».
    پاپ استدلال امپراتور بیزانس را نیز به عنوان دلیلی محکمه‌پسند برای سخنان خود نقل می‌‌کند که گفته بود:« خداوندا به خونریزی خشنود نیست و رفتار غیر‌عقلانی با ماهیت وجودی خداوند در تعارض است. ایمان یک میوه روح است و نه جسم.

بنابراین اگرکسی بخواهد دیگری را به سوی ایمان هدایت کند، باید از این توان خود بهره گیرد که به نیکی سخن گوید و به حق بیاندیشد و نه ابزار خشونت و تهدید... برای قانع ساختن یک روح عقلانی نیاز به دست سنگین نیست، نیاز به ابزار ضرب و شتم و هر وسیله‌ای دیگری برای تهدید به مرگ کسی نیست».
    پاپ در حالی این سخنان را مطرح کرد که در ذهن خود نمی‌‌توانست خاطرات فجایع هموطنش که در چند صد کیلومتری محل تولد او به دنیا آمده بود را از خاطر خود خارج سازد.
    آیا پاپ در آن لحظات، توانسته بود پاسخی بر این معما بیابد که چرا هموطن او، «آدولف هیتلـر» به عنوان یک مسیحی معتقد، میلیون‌ها انسان (از جمله یهودیان) را کشته و بسیاری از آنها را در کوره‌‌های آجرپزی سوزاند؟
    اما گویا پاپ در آن لحظات، همه خاطرات خود را به دست فراموشی سپرده بود. او حتی به رهبر پیشین خود، «پاپ ژان پل دوم» فقید که اینک توانسته بود بر جایگاه او تیکه زند نیز اعتنایی کرد؛ چرا که اگر پاپ ژان پل دوم زنده بود، هیچ‌گاه به جانشین خود اجازه ایراد چنین سخنانی را نمی‌‌داد. رهبر فقید کاتولیک‌های جهان در آن دوران که مصادف با جنگ‌های بسیاری در جهان بود، تنها به اتحاد میان ادیان می‌‌اندیشید و هر سه ادیان توحیدی یهودیت، اسلام و مسیحیت را به یک خدای واحد و ابراهیم متصف می‌‌کرد. البته موضوع پاپ جدید نیز در ابتدا اینچنین نبود؛ چرا که وی در جای دیگر بر وحدت بنیادین سه دین ابراهیمی تاکیدی ویژه داشت اما حتی اطرافیان پاپ نیز متوجه آن نشدند که چرا رهبر دینی و پدر مقدس‌شان این چنین اسلام را مورد تاخت و تاز خود قرار می‌‌دهد؛ در حالی که خاطره «فاشیسم» به عنوان داغی بر پیشانی تاریخ آلمان و از جمله خود پاپ به عنوان یک آلمانی مسیحی باقی مانده است.
    تنها ساعاتی پس از پایان سخنان پاپ در این دانشگاه، موج انتقادات نسبت به سخنان او آغاز شد. جالب آن بود که این اعتراضات تنها محدود به مسلمانان نشد بلکه حتی مخالفان بسیاری در دنیای مسیحیت و کشور آلمان پیدا کرد. از یک سو آشوریان، مواضع پاپ را به شدت محکوم کردند و از سوی دیگر افرادی همچون رهبر حزب سبز آلمان نسبت به سخنانش موضع تند و صریحی گرفتند. آشوری‌ها در پیام خود آورند:«اکنون که زمانه گفتمان است و دادوستد بین ادیان در آغاز ظهور اسلام می‌ تواند نمادی زنده برای گفتمان باشد، دریغ که نگاه آن جناب به دور از تمدن پویا و پرتحرک است».
    آنان در ادامه بیانیه خود آورده‌اند:«اگر قرار است که آن زخم‌های کهنه را باز کنید، طبیعی است تا مسلمانان جهان هم از جنایات جنگجویان صلیبی کلیسای کاتولیک در قرون وسطی علیه دیگر مسیحیان، مسلمانان و یهودیان بگویند».

    از سوی دیگر رهبر حزب سبز،«فولکرپیک» این اظهارات را تلاش پاپ برای برتری دین مسیحیت بر دیگر ادیان خواند و گفت:«اظهارت پاپ در خصوص اسلام یک طرفه است و او باید به وحشی‌گری کلیسا نیز توجه داشته باشد».
    وی تصریح کرد:«پیروان و مروجان ادیان مسیحیت، اسلام و یهودیت باید در جهت آزادی ادیان تلاش کنند، نه این که به دنبال برتری دادن یک دین بر ادیان دیگر باشند».
    این پایان ماجرا نبود؛ چرا که مسلمانان بسیاری از اقصی نقاط جهان مواضع تند وتصریح نسبت به پاپ گرفته و برخی حتی او را وامدار تفکرات صهیونیستی خواندند؛ مسئله‌ای که با توجه به مواضع پاپ چندان دور از ذهن به نظر نمی‌‌آید. البته این برای اولین بار نیست که پاپ چنین مواضعی را اتخاذ می‌‌کند؛ چرا که به گزارش بی‌‌بی‌‌سی، وی بر خلاف سلف خود، پاپ ژان پل دوم، قبل از این که به سمت پاپ رهبر کاتولیک‌های جهان منصوب شود، به عنوان فردی محافظه‌کار در امور الهیات تخصص داشته و به نظر می‌‌رسید که با تلاش‌های پاپ ژان پل دوم برای گسترش گفتگوها با دنیای اسلام مخالف بود. وی همچنین در زمانی که به عنوان کاردینال در کلیسا مشغول به فعالیت بود؛ با پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا مخالفت کرد و گفت:«ترکیه به یک دامنه فرهنگی متفاوت تعلق دارد و اگر این کشور به اتحادیه اروپا بپیوندد، اشتباه بزرگی در روند حرکتی تاریخ جهان صورت گرفته است».
    جالب‌ترین موضع پاپ نسبت به مسلمانان طی چند وقت اخیر نیز انتقاد وی از رهبران مسلمان نسبت به ناتوانی در آنچه که وی «افتادن به منجلاب تاریکی بربرسیم جدید» خواند، انتقاد کرد.
    این سخنان در حالی است که گویا پاپ به دلیل بالا رفتن سن و سالش، جنگ جهانی اول و دوم و عاملان آنها که همگی مسیحی بوده‌اند را فراموش کرده و بربریت را به اسلام نسبت داد. دیروز دو کلیسا در کرانه باختری به دلیل اظهارت تند پاپ آتش زده شدند وامروز...
    آیا پاپ با سخنانش دوباره به فکر راه انداختن جنگ‌های صلیبی است؟! اگر سخنان پاپ از روی عمدی نباشد (که خود نیز اینچنین گفته است) پس بیایید در مسجد و کلیسا برای سلامتی و شفا و دوری از جهالت پاپ دعا کنیم.
    
    علی محمد متولیان


کلیسا به مسلمانان احترام می‌گذارد

   در پی اعتراضات گسترده مسلمانان به سخنان اهانت‌آمیز رهبر کاتولیک‌های جهان در باره اسلام، واتیکان با صدور بیانیه‌ای، این مسایل را ناشی از سوء برداشت از سخنان پاپ دانست و تاکید کرد: کلیسا به مسلمانان احترام می‌گذارد.
    به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری فرانسه، تارسیسیو برتونه، وزیر امورخارجه واتیکان بیانیه‌ای را در واکنش به خشم مسلمانان از سخنان پاپ بندیکت شانزدهم در دانشگاهی در آلمان منتشر کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:

با توجه به واکنش مسلمانان به بخش‌های مشخصی از سخنرانی پاپ در دانشگاه روژنسبرگ، و نیز توضیحاتی که تا کنون از طریق مدیر دفتر مطبوعاتی وی ارائه شده است، اضافه می‌‌شود، موضع پاپ در قبال اسلام بصورتی خدشه‌ناپذیر همان است که در بیانیه شورای دوم واتیکان درباره رابطه کلیسا با مذاهب غیرمسیحیت بیان شده است: کلیسا به مسلمانان احترام می‌گذارد. مسلمانان خداوند یکتایی را می‌پرستند که زنده و باقی به ذات خود، مهربان و قادر است، خالق بهشت و زمین است و با انسان سخن گفته است، آنها رنج‌ها را تحمل می‌کنند تا با تمام وجود خود را وقف احکام خداوندی کنند، دقیقا مانند ابراهیم که خود را وقف این احکام کرد. که اسلام با افتخار خود را مرتبط با ایشان می‌داند. گرچه آنها مسیح را در مقام خداوند نمی‌دانند اما ایشان را پیامبر خداوند می‌شمرند. آنها به مریم، مادر باکره ایشان نیز احترام می‌گذارند. آنها گاهی حتی وی را در حال عبادت صدا می‌زنند. بعلاوه آنها منتظر روز رستاخیز و زمانی هستند که خداوند مردگانی را که زنده گردانده شده‌اند، به سزایشان خواهد رساند. در نهایت آنها برای حیات معنوی ارزش قایل بوده و بویژه از طریق نماز، ذکات و روزه، خداوند را می‌پرستند.
    تائیدگفتگو میان ادیان و فرهنگ‌ها از سوی پاپ نیز خدشه‌ناپذیر است. پاپ در دیدار خود با نمایندگان جوامع اسلامی در کلن آلمان در روز 20 آگوست 2005، اعلام کرد که چنین گفتگویی میان کلیسا و مسلمانان "را نمی‌توان تا حد یک گزینه اضافی کاهش داد". وی افزود:درس‌های گذشته باید به ما کمک کند تا اشتباهات مشابه را تکرار نکنیم. ما باید به دنبال مسیر نزدیکی بوده و بیاموزیم تا با احترام برای هویت یکدیگر زندگی کنیم.
    آنچه پاپ درباره نظر امانوئل دوم پالئولوگوس، امپراطور بیزانس در سخنرانی خود در دانشگاه روژنسبرگ نقل کرده است، به هیچ وجه نظر خودش نیست. وی از این نقل قول تنها برای تاکید بر انعکاسی خاص از موضوع ارتباط میان مذهب و خشونت بطور کلی استفاده کرده است که این کار در فضایی دانشگاهی انجام شده و با مطالعه متن کامل سخنرانی نیز قابل استنباط است و در نتیجه‌گیری نیز بصورتی روشن و تند هرگونه انگیزه‌ مذهبی برای خشونت، حال از هر طرفی که مطرح شود را رد کرده‌است. در این باره باید اشاره کنیم که بندیکت شانزدهم اخیرا در پیام برای بیستمین سالگرد نشست بین ادیان (دعا برای صلح) که توسط پاپ ژان پل دوم، پاپ پیش از وی در اکتبر 1986 در آسیسی پایه‌گذاری شد، اعلام کرد: «اظهار خشونت را نمی‌توان به ذات مذهب مرتبط کرد بلکه مربوط به محدودیت‌های فرهنگی است که وجود دارد و به مرور زمان گسترش می‌یابد. در واقع تایید بر ارتباط نزدیکی که میان رابطه با خداوند و اخلاقیات مبتنی بر عشق وجود دارد، همگی در تمامی مذاهب بزرگ به ثبت رسیده است.
    به این ترتیب پاپ صادقانه متاسف است که بخش‌های خاصی از سخنان ایشان ممکن است از دید مسلمان توهین‌آمیز به نظر برسد و به گونه‌ای تعبیر شده‌اند که به هیچ وجه با اهداف وی همخوانی ندارد. در واقع این خود پاپ بود که پیش از شدت گیری‌ تب مومنان مسلمان، به فرهنگ سکولار غرب هشدار داد در برابر "تحقیر خداوند و بدبینی که هجو مقدسات را آزادی بیان می‌داند" بایستد.
    وی در تاکید بر احترام خود برای معتقدان به اسلام، امیدوار است به آنها کمک شده باشد تا معنی درست سخنانش را دریابند و به سرعت این لحظات ناخوشنود کنونی پایان یابد و شاهد تقویت "خالق بهشت و زمین که با انسان سخن گفته است" باشیم و همکاری تقویت شود "تا با یکدیگر به نفع عدالت اجتماعی و رفاه معنوی و نیز صلح و آزادی برای همه بشر، همکاری کنیم".


سامی یوسف و تصاویر او

در سال‌های اخیر در جوامع غربی که جوانان بیشتر به سوی موسیقی پر تحرک علاقه نشان می‌‌دهند، جوانی مسلمان با خواندن ترانه‌هایی درباره پیامبر اعظم(ص)، به شهرتی جهانی دست یافت، او می‌‌گوید: «من با خواندن ترانه‌هایم وظیفه دارم که پیام اسلام را به مردمان دنیا برسانم.» نام این جوان 25 ساله «سامی یوسف» است... با او آشنا شوید...
    سامی یوسف در ماه جولای سال 1980 در آذربایجان به دنیا آمد. او در یک خانواده موسیقی‌دان متولد شد. به همین دلیل، موسیقی بخش تفکیک ناپذیر زندگی او را تشکیل می‌‌دهد. اولین تعلیمات و آموزش‌های سامی یوسف توسط پدرش انجام شد. پدرش نویسنده، شاعر و موسیقی‌دان معروف بین‌المللی است.
    سامی در سنین جوانی قادر به نواختن ابزار موسیقی متعددی بود اما علاقه خاصی به خوانندگی و نویسندگی از خود نشان می‌‌داد. در 18 سالگی، کمک هزینه تحصیل در آکادمی موسیقی در لندن را دریافت کرد.
    صدای زیبای او، با دانش وسیعش از نت‌ها و هارمونی‌ها تکمیل می‌‌شود. او همچنین درک بالایی از تئوری موسیقی و سبک‌های شرقی دارد. در واقع به ندرت می‌‌توان فردی یافت که همه این استعدادها را یک جا در خود داشته باشد.
    
    پیام اسلام
    
    سامی یک فرد مذهبی و مسلمان است که با آوازهای خود پیام اسلام را به جهان و جهانیان می‌‌رساند و جوانان را به سوی مذهب و هویت، ترغیب می‌‌کند.
    او می‌‌گوید: از تمام کسانی که نسبت به من مهربان و بخشنده هستند و از من حمایت می‌‌کنند سپاسگزارم. خدا تنها شاهد من است و می‌‌داند که چه در قلب من می‌گذرد. از اینکه مسلمان هستم به خود می‌‌بالم و احساس غرور می‌‌کنم. دوست دارم انسانها بدانند که با ایمان آوردن به خدا، همیشه در سایه الطاف او خواهند بود. خداوند بزرگ و بخشنده است و گناهان ما را می‌‌بخشد...
    چهره و تصویر او در بسیاری از کشورهای عربی، روی بیل‌بوردها رفته است، تلفن‌های همراه، با ترانه‌های او به صدا درمی‌آیند و کلیپ‌های ویدئویی او، پرطرفدارترین نسخه‌های MTV هستند.
    حتی در عربستان سعودی محافظه کار و سنتی، آلبوم اخیرش از مرز صد هزار نسخه! گذشته است. فروش کنسرت‌هایش آنقدر سریع است که مدیران برنامه را به تعجب وا داشته است. طرفداران جوانش را همیشه می‌‌توانید در اطراف هتل محل اقامتش بیابید که به دنبال گرفتن امضا و عکس با او هستند اما سامی از بابت این همه شهرت و معروفیت، ناراحت و گریزان است.
    
    ایمان و عشق به خانواده
    
    سامی یوسف اصالت آذربایجانی دارد. او در لندن بزرگ شده و همواره تحت تعلیمات پدرش بوده.اولین آلبوم خود را با نام «المعلم» در سال 2003 و به زبان عربی خوانده که منظورش از معلم، پیغمبر اسلام است . او خود را موظف می‌‌داند که پیام اسلام را با ترانه‌هایش به جوانان جهان برساند.
    سامی یوسف ترانه‌هایی به زبان انگلیسی، عربی و ترکی دارد. اکثر ترانه‌های او در مورد دو مقوله ایمان و عشق به خانواده است.
    موضوع آلبوم اخیرش اغلب در مورد مسائلی چون تروریسم، افراط گرایی، حقوق بشر و ایدز است.
    سامی یوسف امیدوار است که ترانه‌هایش محدود به مکان و زمانی خاص نشوند و آرزو دارد پیام خود را به همه جهان برساند. او می‌‌گوید:«من واکنش‌های مثبت زیادی را از سوی افراد غیر مسلمانی که با ماهیت تعمقی برخی از کارهای مرا دوست دارند، دریافت کرده‌ام و همین امر مرا شاد می‌‌کند... آرزوی من این است، روزی برسد که همه مردم، دیدگاهی همانند من نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا کنند، همانند اسلام عمل کنند و همانند اسلام بیندیشند، این همان اسلام است.
    
    
    


    


    


    


    


    


    


    


    


    


    
    
    ترجمه : سمیره کاواری


ویکتور هوگو و زندگی او

   ویکتور ماری هوگو، داستان نویس ، شاعر و نمایشنامه نویس برجسته فرانسوی در 26 فوریه 1802 میلادی در "بزانسون " به دنیا آمد و در 22 می 1885 میلادی چشم از جهان فرو بست . او شخصیت برجسته ادبی در قرن 19 میلادی و نماینده پیشتاز و مدافع مکتب رمانیتسم بود . هوگو در جوانی محافظه کار بود ، بعدها به شدت درگیر امور سیاسی جمهوری خواهانه شد . آثار او به بسیاری از افکار سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره دارد . با این حالی در جوامع انگلیسی زبان دو رمان اصلی او بسیار مشهور و شناخته شده است . گوژپشت نوتردام (1833) و بینوایان (1862) .
    هوگو همچنین در سرودن اشعار غنایی در قرن 19 میلادی برجسته و سرشناس بود .


    ویکتور تا 10 سالگی با پدرش که ژنرال ارتش ناپلئون بود سفر می کرد و سپس در سال 1812 با مادرش که به شدت طرفدار نظام پادشاهی بود در پاریس اقامت گزید . او در مدتی کوتاه به عنوان شاعر و داستان نویس ، موفقیت هایی بدست آورد و در سال 1822 با معشوقه دوران کودکی اش ، " آدل فوشر" ازدواج کرد. خانه این زوج محل ملاقات نویسندگان پیرو مکتب رمانتیک بود . از میان این نویسندگان می توان به " آلفرد داویگنی " و "چارلز آگوستین سنت بوو" منتقد اشاره کرد .
    چاپ سومین مجموعه شعر هوگو ، قصاید و تصانیف عاشقانه (1826) ، دورانی پر تنش و پر از خلاقیت بوجود آورد . در طی 17 سال آتی ، مقالات مختلف ، سه رمان پنج جلد کتاب شعر و نمایشنامه از هوگو منتشر گردید . با این حال شکست نمایشنامه منظوم او در سال 1843 میلادی و به دنبال آن مرگ دخترش " لئوپولدین " ، به بسیار مورد علاقه وی بود وقفه ای در خلاقیت شگفت آورش ایجاد کرد .
    او در سال 1845 یک پست سیاسی در حکومت وابسته به قانون اساسی شاه لوئیس فیلیپه ، قبول کرد و در سال 1848 نماینده مردم شد و بعد از لوئیس ناپلئون بناپارت ، رییس جمهور " جمهوری دوم " در فرانسه شد . او علیه اعدام و بی عدالتی اجتماعی سخن راند و بعدها در مجمع قانونگذاری و مجمع وابسته به قانون اساسی انتخاب شد . وقتی ناپلئون در سال 1851 قدرت را به طور کامل در دست گرفت قانون اساسی ضد پارلمانی را جایگزین کرد . هوگو او را علنا خائن فرانسه نامید . عقاید جمهوری خواهانه هوگو باعث تبعدش شد . او ابتدا به بروکسل و سپس به جزیره جرزی و نهایتا به جزیره گریزین که از جزایر دریایی مانش است ، تبعید شد . در آنجا بود که به نوشتن درباره نکوهش اعمال ظالمانه حکومت فرانسه ادامه داد و مقالات مشهور او بر ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد . با این وجود این مقالات تاثیر زیادی از خود به جای گذاشتند .
    هوگو در تبعید در زمینه نویسندگی به تکامل و پختگی رسید و اولین اشعار حماسه مصنوع خود را با نام " افسانه قرن ها " کتاب بینوایان و ...نوشت . با وجود اینکه ناپلئون سوم در سال 1859 تمام تبعیدی های سیاسی را عفو کرد اما هوگو از پذیرش این عفو سرباز زد زیرا پذیرش عفو بدین معنی بود که او دیگر نباید از دولت انتقاد کند . او پس از سرنگونی امپراطوری روم در سال 1870 به عنوان قهرمان ملی به پاریس بازگشت و عضو مجمع نمایندگان ملی بعد به عنوان سناتور " جمهوری سوم " انتخاب شد .
    
    دیدگاههای مذهبی ویکتور
    
    دیدگاههای مذهبی هوگو در طول زندگی اش به سرعت تغییر کرد . او در جوانی به عنوان مسیحی کاتولیک سوگند یاد کرد که مقامات و مسئولان کلیسا احترام بگذارد . اما به تدریج تبدیل به کاتولیکی شد که به وظایف دینی اش عمل نمی کند و بیش از پیش به بیان دیدگاههای ضد پاپ و ضدکشیشی پرداخت . در طی دوران تبعید به طور تفننی به احضار روح می پرداخت و در سالهای بعد خداشناسی بر پایه عقل را که مشابه آنچه که مورد حمایت "ولتر" نویسنده فرانسوی بود، پا بر جا کرد .

    در سال 1872 وقتی متصدی آمارگیری از هوگو پرسید که آیا کاتولیک است یا نه او پاسخ داد : "خیر، من آزاد اندیش هستم . "هوگو هیچگاه بیزاری خود را از کلیسای کاتولیک از دست نداد . این انزجار به دلیل بی تفاوتی کلیسا نسبت به وضعیت بد کاری زیر سلطه ظلم وجود حکومت پادشاهی و شاید هم به خاطر قرار گرفتن اثر هوگو ( بینوایان ) در لیست کتابهای ممنوعه پاپ بود . هنگام مرگ دو پسرش ، چارلز و فرانسوا ویکتور ، او اصرار داشت که آنها بدون صلیب عیسی یا کشیش به خاک سپرده شوند . او در وصیت نامه اش هم همین شرط را برای خاکسپاری خود گذاشت . هوگو با اینکه معتقد بود عقاید کاتولیک منسوخ و رو به زوال است اما هیچگاه مستقیما از عرف و سنت انتقاد نکرد . او همچنان به عنوان فردی که به وجود خدا معتقد است ، باقی ماند . او عمیقا به قدرت و ضرورت حمد وستایش ایمان داشت .
    عقل گرایی هوگو را در اشعارش از قبیل "تورکمادا" (1869، درباره تعصب مذهبی ) ، پاپ (1878 ، کتابی است ضد کشیشی ) ، دین و ادیان (1880، در مرود رد سودمندی کلیساها ) و غیره می توان مشاهده کرد .
    هوگو می گفت: ادیان به تدریج از بین می روند ، اما این خداست که باقی می ماند. او پیش بینی می کرد که مسیحیت بالاخره روزی از بین خواهد رفت اما مردم همچنان به خدا ، روح و تعهد معتقد خواهند ماند .
    
    سالهای پایانی و مرگ هوگو
    
    وقتی هوگو در سال 1870 به پاریس بازگشت مردم از او به عنوان قهرمان ملی استقبال کردند . هو گو علیرغم محبوبیتش ، برای انتخاب دوباره در مجمع نمایندگان ملی در سال 1872 هیچ تلاشی نکرد . دو دهه آخر زندگی هوگو به خاطر بستری شدن دخترش در آسایشگاه روانی ، مرگ دو پسرش و نیز مرگ آدل (1868) بسیار ناراحت کننده بود . دختر دیگرش ،‌لئوپولدین ، در سال 1843 در یک حادثه قایق سواری غرق شد . هوگو با توجه به لطمات روحی و روانی که بر او وارد شده بود همچنان به نوشتن ادامه داد و در سیاست هم تا سال 1878، که سلامتی اش رو به زوال گذاشت ، فعال ماند . او در 30 ژانویه 1876 در انتخاب مجلس سنا ، که اخیرا تاسیس شده بود انتخاب شد دوره آخر فعالیت سیاسی او ، یک ناکامی به شمار می آید .
    در فوریه 1881 هوگو هفتاد و نهمین سالگرد تولدش را جشن گرفت . به پاس این حقیقت که هوگو وارد هشتادمین سال زندگی اش شده ، یکی از بزرگترین مراسم بزرگداشت برای این نویسنده که در قید حیات بود ، برگزار شد .
    مراسم جشن از روز بیست و پنجم فوریه با اهدای گلدان سور( نوعی چینی فرانسوی ) به هوگو آغاز شد . این نوع گلدان هدیه ای سنتی برای مقامات عالی رتبه بود که به ویکتور هوگو اهدا شد . روز 27 فوریه بزرگترین رژه در تاریخ فرانسه برگزار شد . رژه کننده ها شش ساعت راهپیمایی کردند تا از مقابل هوگو که پشت پنجره اتاقش نشسته بود رد شوند . سربازان راهنما برای اشاره به ترانه کوزت در بینوایان گل های گندم به گردن خود آویخته بودند .
    ویکتور هوگو در 22 می 1885 در 83 سالگی از دنیا رفت . مرگ او باعث سوگی ملی شد و بیش از 2 میلیون نفر در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند . هوگو تنها به خاطر شخصیت والای ادبی در ادبیات فرانسه مورد تکریم قرار نگرفت بلکه به عنوان سیاستمداری که به تشکیل و نگهداری "جمهوری سوم " و دموکراسی در فرانسه کمک کرد از او قدردانی به عمل آمد .
    
    آدل فوشر و ویکتور هوگو
    
    آدل فوشر دختری بود سبزه روی با موهای مشکی و ابروانی کمانی . او در 16 سالگی بانویی خوش سیما و جذاب بود . آدل فوشر اولین عشق ویکتور هوگو بود و ویکتور او را بسیار تحسین می کرد . دوران نامزدی آدل و ویکتور را می توان به عنوان تراژدی عاشقانه توصیف کرد .

    ویکتور و آدل همدیگر را از بچگی می شناختند . دو خانواده فوشر و هوگو با هم بسیار صمیمی بودند و بچه هایشان هم با هم بزرگ شدند .
    زندگی عاشقانه هوگو زمانی آغاز شد که نوجوانی بیش نبود . او عاشق آدل ، دختر همسایه شان شد . مادر ویکتور او را از این عشق منع کرد . او معتقد بود که پسرش باید با دختری از خانواده بهتر ازدواج کند . مخالفت خانواده های این دو دلداده در مورد ازدواجشان باعث بوجود آمدن شرایط تراژیکی شد . پدر آدل "پیرفوشر" در خفا از موفقیت روبه رشد ویکتور در ادبیات هیجان زده بود اما می ترسید که مادام هوگو ، آدل را خوب و مناسب نداند در نتیجه به آدل هشدار داد که ویکتور فردی مغرور ، دمدمی مزاج و تن پرور است . با این وجود آن دو پنهانی با هم نامه رد و بدل می کردند . ویکتور بدون شک معتقد بود که ارتباط آنها به ازدواج ختم خواهد شد و آنقدر به این مسئله مطمئن بود که زیر نامه اولش را گستاخانه ، با نام " همسر تو " امضا کرد . بعد از گذشت دوسال و ردو بدل شدن 200 نامه توسط دو دلداده ویکتور و آدل با هم ازدواج کردند و صاحب 5 فرزند شدند .
    هوگو ، آدل را از صمیم قلب و به شدت دوست داشت و شاید برای مدتی آدل مطمئن بود که ویکتور را همان قدر دوست دارد . در سالهای اول نامزدی شان وقتی مادر آدل بیرون از خانه بود ، آدل بی معطلی و به طور پنهانی از مسیری تاریک می گذشت و به ملاقات ویکتور که زیر درخت شاه بلوط منتظر او بود می رفت مانند کوزت که پنهانی به دیدن ماریوس می رفت .
    اما آن دو جوان تر از آن بودند که معنای واقعی عشق و آنچه از آن می خواهند درک کنند . عشق آنها ، عشقی بچگانه بود . آنها در مورد تعهدات و از خودگذشتگی در راه عشق فکر نکردند آنها کودکانی بودند که با "عشق" بازی می کردند .
    ویکتور و آدل در 26 آوریل 1819 درست زمانی که ویکتور 19 سال و آدل 16 سال داشت ، آشکارا به یکدیگر ابراز علاقه کردند .
    آدل معتقد بود که هیچ چیز جز دخترکی فقیر با افراد طبقه بورژوا (طبقه متوسط ) نیست و عقیده او در این باره کم و بیش درست بود . با وجود ظاهر نسبتا خوبی که داشت اما چیز زیادی در مورد شخصیت او قابل ذکر نیست . او در مورد پوشش خود نه سلیقه داشت و نه زیرکی به خرج می داد و همیشه با لباسهای غیر رسمی ، از مد افتاده ظاهر می شد . آدل فردی سر به هوا و کم هوش بود و این امر باعث شد که وی از لحاظ فرهنگی عقب بماند . او به نبوغ آشکار و دستاوردهای همسرش فقط به خاطر ارزشهای مالی ارج می نهاد . او علاقه چندانی به شعر و شاعری نداشت . هر چند که بعد ها دو تن از بزرگترین شاعران فرانسه به وی علاقمند شدند .
    آدل جوان و ساده لوح بود. او فکر می کرد که ویکتور از او بتی ساخته و شاید حق با او بود . او ازصمیم قلب عاشق آدل بود و به او اطمینان می داد که این روح و روان ماست که به هم علاقه دارند نه جسم ما . او هیچ وقت نفهمید که چرا ویکتور تمام شب را بیدار می ماند و می نویسد و بعد از 10 سال ( در حقیقت ازدواج آنها ده سال طول کشید ) مادام آدل هوگو مرتکب عملی شد که تعجب آور نبود بالاخره روز عهدشکنی فرا رسید و او به همسرش ویکتور هوگو خیانت کرد .
    مسیو چارلز سنت بوو با هوگو کار می کرد و هوگو او را دوست خود می دانست . هوگو به سنت بوو جوان کمک کرد تا در حوزه شعر به تحقیق و تفحص بپردازد . در این مدت سنت بوو به زندگی مادام هوگو رخنه کرد .
    سنت بوو آدل را پنهانی در کلیسا ملاقات می کرد . اما ماهیت ارتباط آنها خسته کننده بود و به نظر می رسید مهم ترین بخش این قرار ، فریب دادن هوگو بود .
    رنج و عذاب اخلاقی هوگو در مورد این خیانت ، بسیار عظیم بود . درد او غیر توضیح بود . او همان طور که در ناامیدی دست و پا می زد نوشت : من به این عقیده رسیده ام که امکان دارد کسی که مالک تمام عشق من است ، دیگر به من علاقه نداشته باشد و به من اهمیت ندهد مدت زیادی است که من دیگر شاد نیستم این اتفاق او را به شدت جریحه دار کرد . هر کس بعد از مطالعه درد روحی او، به این فکر می افتد که آیا او قادر به فراموش کردن بود ؟ و از اینکه توانست آرامش خود را دوباره بدست آورد ، متعجب می شود. کلاف زندگی هوگو با آدل ، آرام آرام و مقابل چشمانش باز شد و تکه تکه از هم گسیخت و این شاعرو نویسنده ناچار شد که شادی را کنار ژولیت و ردوئت جستجو کند .
    
    داستان دختران هوگو
    
    ویکتور هوگو ، وطن پرست و نویسنده بزرگ فرانسوی دو پسر و دو دختر داشت . دختر بزرگ او ، لئوپولدین هوگو ، در سال 1824 به دنیا آمد و در 19 سالگی به همراه شوهر وفادارش و بچه ای که هنوز به دنیا نیامده بود در حادثه قایق سواری
در رودخانه سن غرق شد . دختر کوچک او ، آدل هوگو ، به بیماری روانی مبتلا شد . بسیاری از مردم از نوشته های ویکتور هوگو ، رمان نویس قرن نوزدهم ،‌لذت می برند اما معدود کسانی هستند که داستان تراژدی دخترش آدل هوگو را بدانند . آدل هوگو در دورانی که با پدر مشهور خود در جزیره گرنزی در تبعید به سر می برد ، عاشق یکی از افسران ارتش نیروی دریایی بریتانیا به نام ستوان آلبرت پینسون شد . اما عشقی که هیچگاه به سرانجام نرسید . آدل هوگو خاطرات عشق محکوم به شکست خود را طی عمر طولانی خویش بصورت رمز در دفترچه های خاطرات خود نوشت که اخیرا رمزگشایی شده اند .
    ستوان پینسون و آدل هوگو بسیار به هم علاقه مند بودند اما پدر آدل ، ویکتور هوگو ، مخالف این رابطه بود زیرا پینسون مردی عیاش بی آبرو و قمار باز بود و مبلغ زیادی را بواسطه قمار مقروض بود و برای اینکه طلبکارانش نتوانند او را به زندان بیاندازند به ناچار وارد ارتش شد . او در نامه های عاشقانه اش به آدل قول داده بود که با او ازدواج کند . ستوان پینسون برای انجام ماموریتی به هالیفاکس منتقل شد . آدل نیز در سال 1863 به دنبال او از خانه فرار کرده و به هالیفاکس در کانادا رفت . مخالفت پدر با رابطه آن دو موجب فرار آدل از خانه شد . او در هالیفاکس به دنبال محل سکونت پینسون می گشت تا بتواند با او تماس بگیرد . آدل در هالیفاکس هویت خویش را پنهان نمود و پانسیونی را ازیک زن آمریکایی به نام " ساندرز" اجاره کرد . وقتی آدل ، ستوان پینسون را ملاقات کرد و عشق جاودانی خود را به او نشان داد ، از جانب وی طرد شد . پینسون علاقه آدل را به خودش درک می کرد اما متاسف بود ... دیگر بین آنها رابطه ای وجود نداشت . او از آدل خواست به خانه و نزد خانواده اش بازگردد اما آدل این کار را نکرد . زمانی که پدر آدل راضی به ازدواج آنها شد . مرد جوان دیگر علاقه ای به او نداشت . آدل در ذهنش از پذیرش این حقیقت سرباز زد وسعی کرد او را به ازدواج با خود ترغیب کند . او هنوز هم وسواس گونه پینسون را تعقیب می کرد . و کارهای او را مخفیانه زیر نظر می گرفت . به طوری که وقتی متوجه نامزدی پینسون با یکی از دخترهای هالیفاکس شد ، نزد پدر آن دختر رفت و ادعا کرد که نامزد پینسون است و از او بچه ای در راه دارد . او حتی به خانواده اش هم نامه نوشت و به دروغ گفت که با پینسون ازدواج کرده است . آدل کم کم وقتی متوجه شد عشقش به پینسون یکطرفه است دچار افسردگی و جنون شد .
    ستوان پینسون سپس به باربادوس یکی از جزایر دریای کارائیب منتقل شد و آدل هم در حالیکه بیماری روانی اش در حال شدت یافتن بود به دنبال او به باربادوس رفت و در کوچه و خیابان زندگی می کرد . در آخر زنی بومی به نام "مادام با" از او مراقبت کرده و به او کمک کرد که به خانه پدری اش بازگردد . آدل بقیه عمر خود را در پاریس به نوشتن خاطراتش گذراند و درسال 1915 در سن 85 سالگی، در حالیکه بیشتر از پدر و مادر ، خواهر و برادرهایش عمر کرده بود از دنیا رفت .
    
    
    ترجمه : سعیده ناجیان