سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Rentalcariran.com

قرآن و مسیحیت

      مسیح علیه السلام ،پیامبر بزرگ الهی. بی تردید ظهور آن حضرت یکی از موافق مهم و سرنوشت ساز در تاریخ معنویت و ادیان جهان محسوب می شود. شرح مهمترین آموزه ها و سوانح حیات و تلاشهای الهی حضرت عیسی(ع) و مادر بزرگوار ایشان حضرت مریم سلام الله علیها، از جمله پر شورترین آیات قرآن مجید را تشکیل می دهد، بنابراین آشنایی با حیات و آموزشهای آن حضرت در آیین مقدس اسلام، به کمال مندرج و مستتر است. اینک به مناسبت تولد عیسی مسیح(ع) ، ضمن تبریک به هموطنان ارمنی، آشوری و همه پیروان آن پیامبر بزرگ، مطلب ذیل را که حاوی اطلاعاتی از قران مجید درباره آن حضرت و مادر بزرگوارشان است به نظر خوانندگان گرامی می رسانیم. ضمن تبریک مجدد میلاد حضرت عیسی(ع) توجه خوانندگان گرامی را به این مطلب جلب می کنیم.
    
    





    داستان عیسى و مادرش ع در قرآن چگونه است
    
    مادر مسیح نامش مریم دختران عمران بود، مادر مریم به‏وى حامله شد و نذر کرد فرزنددر شکم خود را، بعد از زائیدن محرر کند یعنى خادم مسجد کند، و او در حالى‏این نذر رامى‏کرد که مى‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولى وقتى او را زائید و فهمید که او دختر است، اندوهناک شدو حسرت خورد و نامش را مریم یعنى خادمه نهاد، پدر مریم قبل از ولادت او ازدنیا رفته بود، بناچار خود او دخترش را در آغوش‏گرفته به مسجد آورد و او را به کاهنان مسجدکه یکى از آنان زکریا بود تحویل داد، کاهنان در باره کفالت مریم با هم‏مشاجره کردند و درآخر به این معنا رضایت دادند که در این باره قرعه بیندازند و چون قرعه انداختند زکریا برنده شدواو عهده‏دار تکفل مریم گشت تا وقتى که مریم به حد بلوغ رسید، در آن اوان، زکریا حجابى‏بین مریم و کاهنان برقرارنمود و مریم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدى بجز زکریابر او در نمى‏آمد و هر وقت زکریا بر او در مى‏آمد وداخل محراب او مى‏شد، رزقى نزد اومى‏یافت، روزى از مریم پرسید: این رزق از کجا نزد تو مى‏آید: گفت: از نزدخدا و خدا به‏هر کس بخواهد بدون حساب روزى مى‏دهد و مریم ع صدیقه و به صمت‏خدا معصوم‏بود، طاهره بود، اصطفاء شده بود،محدث و مرتبط با ملائکه بود.ملکى از ملائکه به او گفت که‏خدا تو را اصطفاء و تطهیرکرده، مریم از قانتین بود و یکى از آیات خدا براى همه عالمیان بود.
    
    اینها صفاتى‏است براى مریم که آیات زیر بیانگر آن است.
    
    بعد از آنکه مریم به حد بلوغ رسید و در حجاب(محراب)قرارگرفت، خداى تعالى روح‏را(که یکى از فرشتگان بزرگ خدا است)نزد او فرستاد و روح به شکل بشرى‏تمام عیار دربرابر مریم مجسم شد و به او گفت که فرستاده‏اى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى رافرستاده تا به‏اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اینکه به زودى ازپسرش معجزات عجیبى ظهور مى‏کندو نیز خبر داد که خداى تعالى به زودى او را به‏روح القدس تایید نموده، کتاب و حکمت و تورات و انجیلش مى‏آموزد و به عنوان رسولى به سوى
    
    بنى اسرائیل گسیلش مى‏دارد، رسولى داراى آیات بینات،و نیز به مریم از شان پسرش وسرگذشت او خبر داد، آنگاه در مریم بدمید و او را حامله کرد، آنطور که یک نفرزن به فرزندخود حامله مى‏شود، این مطالب از آیات زیر استفاده مى‏شود: آل عمران، آیه 35 - 44.
    
    آنگاه مریم به مکانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائیدنش‏گرفت و درد زائیدن او را به‏طرف تنه نخله‏اى کشانید و با خود مى‏گفت: اى کاش قبل از این مرده و از خاطره‏هافراموش‏شده بودم، من همه چیز را و همه چیز مرا از یاد مى‏برد، در این هنگام از طرف پائین وى ندایش داد: غم مخور که پروردگارت پائین پایت نهر آبى‏قرار داده، تنه درخت را تکان بده تا پى در پى‏خرماى نورس از بالا بریزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى‏چون من خرسند باش، اگر از آدمیان کسى را دیدى که حتما خواهى دید، بگو من براى رحمان روزه گرفته‏ام و به‏همین جهت‏امروز با هیچ انسان سخن نمى‏گویم، مریم چون این را شنید از آنجا که فرزند خودرا زائیده بود به طرف مردم آمد در حالى که‏فرزندش را در آغوش داشت و به طورى که از آیات‏کریمه قرآن بر مى‏آید حامله شدنش و وضع حملش‏و سخن گفتن او و سایر شؤون وجودش از سنخ‏همین عناوین در سایر افراد انسان‏ها بوده.
    
    مردم و همشهریان مریم وقتى او را به این حال دیدند، شروع‏کردند از هر سو به وى‏طعنه زدن و سرزنش نمودند چون دیدند دخترى شوهر نرفته بچه‏دار شده‏است، گفتند: اى مریم‏چه عمل شگفت‏آورى کردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناکار، مریم اشاره کردبه کودکش که با او سخن بگوئید، مردم گفتند: ما چگونه با کسى سخن گوئیم‏که کودکى در گهواره است، در اینجاعیسى به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من کتاب داد و مرا پیامبرى از پیامبران کرد و هر جا که‏باشم با برکتم کرد و مرابه نماز و زکات سفارش کرد، مادام که زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبارکرد ونه شقى، و سلام بر من روزى که به دنیا آمدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برمى‏خیزم. پس این کلام که‏عیسى در کودکى اداء کرد، به اصطلاح علمى، نسبت به برنامه کار نبوتش براعت استهلال بوده(براعت استهلال به این معنااست که نویسنده کتاب در حمد وثناى اول کتابش کلماتى بگنجاند که در عین اینکه حمد و ثناى خدا است اشاره‏اى هم باشد به اینکه در این کتاب پیرامون چه مسائلى بحث مى‏شود)، عیسى (ع)‏ هم با این کلمات‏خود فهماند که به زودى علیه ظلم و طغیان، قیام نموده و شریعت موسى ع را زنده ‏و استوار مى‏سازد و آنچه از معارف آن شریعت مندرس و کهنه گشته تجدید مى‏کند و آنچه از آیاتش که مردم در باره‏اش اختلاف دارند بیان و روشن مى‏سازد.
    
    عیسى (ع) نشو و نما کرد تا به سن جوانى رسید وبا مادرش مانند سایر انسان‏هاطبق عادت جارى در زندگى بشرى مى‏خوردند و مى‏نوشیدند و در آن دو مادام ‏که زندگى‏مى‏کردند تمامى عوارض وجود که در دیگران هست وجود داشت.
    
    عیسى (ع) در این اوان به رسالت به سوى بنى اسرائیل گسیل‏شد و مامور شد تا ایشان را به سوى دین توحید بخواند، و ابلاغ کند که من آمده‏ام به سوى شما و بامعجزه‏اى از ناحیه پروردگارتان آمده‏ام و آن این است که براى شما (و پیش رویتان)از گل چیزى به شکل‏مرغ مى‏سازم ‏و سپس در آن مى‏دمم، به اذن خدا مرغ زنده‏اى مى‏شود و من کور مادرزاد و برصى‏غیر قابل علاج را شفا مى‏دهم و مردگان ‏را به اذن خدا زنده مى‏کنم و بدانچه مى‏خورید وبدانچه در خانه‏هایتان ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم، که در این‏ براى شما آیتى است بر اینکه‏خدا رب من و رب شما است و باید او را بپرستید.
    
    عیسى (ع) مردم را به شریعت جدید خود که همان تصدیق‏شریعت موسى‏(ع) است دعوت مى‏کرد، چیزى که هست بعضى از احکام موسى را نسخ نمود و آن‏حرمت پاره‏اى‏از چیزها است که در تورات به منظور گوشمالى و سختگیرى بر یهود حرام شده بودو بارها مى‏فرمود: من با حکمت به‏سوى شما گسیل شده‏ام، تا برایتان بیان کنم آنچه را که‏مورد اختلاف شما است و نیز مى‏فرمود: اى بنى اسرائیل من فرستاده‏خدا به سوى شمایم، درحالى که تورات را که کتاب آسمانى قبل از من بوده تصدیق دارم و درحالى که بشارت مى‏دهم‏ به رسولى که بعد از من مى‏آید و نامش احمد است.
    
    عیسى (ع) به وعده‏هائى که داده بود که فلان و فلان معجزه را آورده‏ام‏ وفا کرد، هم مرغ خلق کرد و هم مردگان را زنده کرد و هم کور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن‏خدا از غیب خبر داد.
    
    عیسى (ع) همچنان بنى اسرائیل را به توحید خدا و شریعت‏جدید دعوت کرد تاوقتى که از ایمان آوردنشان مایوس شد، و وقتى طغیان و عناد مردم را دید و استکبار کاهنان‏ و احبار یهود از پذیرفتن دعوتش را مشاهده کرد، از میان عده کمى که به وى ایمان‏آورده بودندچند نفر حوارى انتخاب کرد تا او را در راه خدا یارى کنند.
    
    از سوى دیگر یهود بر آن جناب شورید و تصمیم گرفت او رابه قتل برساند، ولى خداى‏تعالى او را از دست‏یهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساله عیسى (ع) براى‏یهود مشتبه شد، بعضى خیال کردند که او را کشتند، بعضى دیگر پنداشتند که به دارش آویختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه این،بلکه امر بر آنان مشتبه شد ، این بود تمامى آنچه قرآن‏کریم در داستان عیسى و مادرش فرموده است.